کد خبر: 106901|08:44 - 1395/07/21
نسخه چاپی

یاداشت/

بالاترین امر به معروف ونهی از منکر در مكتب عاشورایی

بالاترین امر به معروف ونهی از منکر در مكتب عاشورایی
مطلع الفجر:در مكتب عاشورا، برترين "معروف" حكومت حقه‌اي است كه شايستگان، زمام آن‌را به‌دست گرفته‌اند و عهده‌دار اسلام ناب نبوي است و بدترين منكر خلافت نااهلان و الگوي حكومتي غيراسلامي است.

یادداشت /حجت الاسلام و المسلمین محمد طه مهری *هزار و سيصد و چند ده سال است كه گذشت زمان نتوانسته غبار كهنگي و زنگار فراموشي بر نهضت بيداري عاشورا بنشاند. هر روز در امتداد اين بيداري بزرگ، «الگوي عاشورا» بهتر فهم مي‌شود و فرياد «عدالت» بلندتر به گوش مي‌رسد و مبارزه با «ظلم» فراگيرتر مي‌شود؛ چه اين‌كه غيبت از كارزار «مسؤوليت» هر روز كم‌رنگ‌تر مي‌شود و «آگاهي» و «بصيرت» پررنگ‌تر از هر زماني به ميدان آمده است.

 

 اتفاق بزرگ و سترگ اين است كه «حق» و «حقيقت» در اين نبرد نفس‌گير بر «جبهه باطل» و «پهنه ظلمت» مي‌تازد و فضايي تازه مي‌گسترد و تاريخ در حال نو شدن است و اين تازگي نمايان شده و پيچ تاريخي عيان گشته است و اين همه مرهون و مديون عاشوراست...

 

اگر عاشورا نبود در تمامي اين سده‌ها، صداي عدالتخواهي مي‌خشكيد و مبارزه با ظلم ابتر مي‌ماند و حس مسؤوليت رنگ مي‌باخت، آگاهي و بصيرت به بار نمي‌نشست و حق‌طلبي به حاشيه مي‌رفت و از همه مهم‌تر اين پيچ تاريخي به امروز و به اين زمانه نمي‌رسيد.

 

بدون‌ترديد همچنان‌كه در كلام امام(ع) هويداست، در زمانه‌اي كه جاي «معروف» و «منكر» عوض شده‌اند و حاكمان ناشايست و قدرت‌طلب در پي آنند كه «معروف» سيماي «منكر» پيدا كند و «منكر» در صورت «معروف» بزك شود، هيچ ارزشي بالاتر از احياي اين فريضه الهي نيست؛ «امر به معروف» و «نهي از منكر.»

 

اينجاست كه امام حسين(ع) پيش از اين قيام و انقلاب براي آن‌كه «نقشه راه» همه عدالت‌طلبان و ظلم‌ستيزان را ترسيم نمايد، در نامه‌اي به برادرش محمد حنفيه علت‌العلل اين حركت عظيم بيداري‌بخش را تشريح مي‌كند؛ «اني لم‌اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي(ص) اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي‌بن ابيطالب...»: من نه از روي خودخواهي يا براي خوشگذراني و نه براي فساد و ستمگري از مدينه خارج مي‌گردم بلكه هدف من از اين هجرت، «امر به معروف» و «نهي از منكر» است و خواسته‌ام از اين حركت، اصلاح مفاسد امت و احياء و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم علي‌بن ابيطالب(ع) است.

 

در مكتب عاشورا در احياي امر به معروف و نهي از منكر نيز اجراي بالاترين معروف و طرد بدترين منكر اولويت دارد و از همين رهگذر، برترين «معروف» حكومت حقه‌اي است كه شايستگان، زمام آن‌را به‌دست گرفته‌اند و عهده‌دار اسلام ناب نبوي است و بدترين منكر خلافت نااهلان و الگوي حكومتي غيراسلامي است.

اولين مولّفه سياسي قيام امام حسين(ع)، تشكيل حكومت اسلامي بود. آن‌حضرت به‌صراحت مي‌فرمود:آل ابوسفيان لياقت حكومت را ندارند و از جدّم رسول خدا(ص) شنيدم كه فرمود: «خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است و اگر روزي معاويه را در بالاي منبر من ديديد، او را بكشيد»؛ ولي مردم مدينه او را بالاي منبر ديدند و نكشتند و اينك خداوند آنان را به يزيد فاسق (بدتر از معاويه) گرفتار نموده است.

 

حضرت اباعبدالله(ع) هم‌چنان‌كه بر عدم شايستگي آل ابوسفيان براي خلافت پافشاري مي‌نمود، بر لياقت و شايستگي خود به امر حكومت و خلافت اصرار داشت. با مطالعه تاريخ اين نهضت بزرگ، مشخص مي‌شود كه سيدالشهداء(ع) در هرجا مناسب مي‌ديد، شايستگي خود را براي تشكيل حكومت اعلام مي‌نمود و مردم را به پذيرش حكومت و رهبري عادل دعوت مي‌كرد.

 

معاويه و پسرش يزيد عملاً تفكر «سكولاريستي» را رواج مي‌دادند، به‌عنوان نمونه وقتي كه معاويه بر خلافت نشست، بلافاصله به عراق آمد و در سخنراني خود به مردم اخطار نمود كه من با شما سر نماز و روزه نمي‌جنگيدم، بلكه مي‌خواستم بر شما حكومت كنم و به مقصود خود رسيدم.

 

مرحوم علّامه طباطبايي(ره) در مورد اين سخن معاويه، مي‌گويد: «معاويه با اين سخن، اشاره مي‌كرد كه سياست را از ديانت جدا خواهد كرد و نسبت به مقرّرات ديني ضمانتي نخواهد داشت و همه نيروي خود را در زنده نگه داشتن حكومت خود به‌كار خواهد بست و البته روشن است كه چنين حكومتي سلطنت و پادشاهي است نه خلافت و جانشيني پيامبر خدا(ص).»

 

امام حسين(ع) با قيام خونين خود نشان داد كه مرز سياست از ديانت جدا نيست ودر اسلام بين اين دو هم‌گرايي و هماهنگي وجود دارد و هر وقت در رأس حكومت، زمامداران و حاكماني فاسد قرار گيرند كه لياقت منصب حكومت و كشورداري را ندارند، بايد بر عليه آن‌ها شوريد و از منصب حكومت عزل كرد.

 

سالار شهيدان تلاش مي‌كرد تا تبعيض و بي‌عدالتي را از جامعه مسلمانان ريشه‌كن كند و عدالت و مساوات را در ميان مردم برقرار سازد. از ديدگاه بلند آن‌حضرت، زمامدار مسلمانان بايد در رفتار، گفتار و انتخاب كارگزارانش شيوه ‌عادلانه پيش گيرد و در جهت گسترش عدل و داد قدم بردارد.

 

ستم‌پذيري، آسيب مهمي براي دين‌داري مردم است كه موجب مي‌شود جبّاران و ستمگران بر جامعه حاكم شوند، امّا اگر انسان‌ها با عزّت زندگي كنند قطعاً خط سير جامعه سراز ستم و بي‌عدالتي درنمي‌آورد.

 

حضرت اباعبدالله(ع) پس از ممانعت «حربن يزيد رياحي» از حركت ايشان به كوفه يا مراجعت به مدينه، در خطابه‌اي فرمود: آيا نمي‌بينيد كه به حق عمل نمي‌شود و از باطل جلوگيري به‌عمل نمي‌آيد؟! در حالي‌كه مؤمن بايد حق‌جو و طالب ديدار خداوند باشد و من مرگ را جز سعادت نمي‌بينم و زندگي با ستمكاران را جز ملامت و خستگي و كسالت نمي‌دانم.

 

سيدالشهداء(ع) با قيام جاويدان خود، قلب فساد را نشانه رفت. آن‌حضرت لحظه‌اي با يزيد پليد به مجالست و مصالحت ننشست؛ زيرا وي غير از معاويه بود. يزيد فردي‌ بي‌شخصيت، ميمون‌باز، شراب‌خوار و بي‌كفايت بود كه براي برچيدن سفره توحيد از ابتدا سفره‌بان آن‌را هدف قرار داده بود و چاره‌اي نبود جز آن‌كه با پيكان مبارزه از ابتدا قلب او را نشانه رود. شهيد بزرگوار آيت‌الله مرتضي مطهري(ره) مي‌گويد: چنان‌چه دعوت كوفيان براي قيام در كار نبود و حتي اگر معاويه بيعتش را از امام حسين(ع) برمي‌داشت و او را به حال خود رها مي‌كرد، امام حسين(ع) دست از يزيد بر‌نمي‌داشت.

 

قيام امام حسين(ع) و يارانش احساس ضعف و وحشت مسلمانان را نسبت به بني‌اميه تا حدّ زيادي از بين برد؛ به‌طوري‌كه پس از شهادت آن‌حضرت، شاهد چندين قيام در حجاز و عراق بر عليه امويان هستيم. قيام‌هايي كه هر يك نشان‌گر رشد غيرت ديني جامعه اسلامي و پيام‌آور عزّت مسلمانان مي‌باشد.

عدم پذيرش ذلّت‌

شخصيت هر انساني در گرو عزّت و سربلندي اوست. از اين‌رو خداوند متعال اجازه نداده است كه هيچ مؤمني تن به ذلّت دهد. «قيس‌بن اشعث» از امام حسين(ع) خواست تا با يزيد بيعت كند، حضرت فرمود: «لا والله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذّليل و لا افرّ فرار العبيد؛ به خدا سوگند! چون افراد ذليل با شما دست ذلّت نمي‌دهم و مانند بردگان فرار نمي‌كنم.»

احياي روحيه شهادت‌طلبي‌

اعتقاد به مكتب شهادت در قيام حسيني تا آن‌جاست كه آن‌حضرت عشق خود را به مرگ در راه خدا اين‌گونه ابراز مي‌داشت: «خطّ الموت علي ولد آدم مخطّ القلادة علي جيد الفتاة و ما اولهني الي اسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف؛ مرگ بر انسان‌ها همچون گردن‌بند برگردن دختران جوان است و من به ديدار نياكانم آن‌چنان اشتياق دارم كه يعقوب به ديدار يوسف چنان مشتاق بود.»

 

امام حسين(ع) آرمان شهادت‌طلبي را از اركان قيام جاودانه خود مي‌دانست و در ضمن يك دعوت عمومي از تمامي آزادگان اين مهم را بيان مي‌كرد كه: «من كان باذلاً فينا مهجته و موطّناً علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا فانّي راحلٌ مصبحاً ان‌شاءالله تعالي: هر كس حاضر است تا در راه ما از خون خويش بگذرد و جان خود را در راه لقاي پروردگار نثار كند، آماده حركت با ما باشد كه من صبحگاهان حركت خواهم كرد، ان‌شاءالله تعالي.»

 

حسين‌بن علي(ع) با آگاهي به شهادت، راه كربلا را پيش گرفت و ديگران را هم آگاه ساخت. چنان‌چه آن‌هنگام كه «ام سلمه» از سفر آن‌حضرت اظهار ناراحتي كرد، فرمود: من مي‌دانم در چه ساعتي و در چه روزي كشته خواهم شد و مي‌دانم كدام شخص مرا خواهد كشت و از خاندان و ياران من كدام افراد كشته مي‌شوند!


*حجت الاسلام محمد طه مهری ؛امام جمعه گیلان غرب

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد