مطلع الفجر-مهران سرمد/تمام روز را لحظهشماری میکردیم تا ساعت پنج بعد از ظهر برسد و برنامه کودکی که تنها یک ساعت طول میکشید، آغاز شود. در آن یک ساعت، چنان مجذوب آن جعبه جادو میشدیم که مادر میتوانست برود تا بقالی و سبزیفروشی و نانوایی و خرید روزانهاش را انجام بدهد و برگردد و مطمئن باشد که در یک ساعتی که خانه نیست، بچههای بازیگوشش نه سراغ اجاق گاز میروند و نه دست به وسایل برقی میزنند.
آن زمان برای مادر، چندان دشوار نبود فهمیدن این که چه چیزی بچههایش را یک ساعت پای تلویزیون میخکوب میکند؛ داستان کارتونها را میدانست و حتی گاهی کنارمان مینشست و «داستان مورچهخوار» یا «ماجراهای مداد آبی» را دنبال میکرد.
ولی سرعت تغییر شرایط امروز به نسبت آن سالها بسیار زیاد شده است؛ به طوری که حتی نسل پدران و مادران ما نیز به سختی میتوانند پا به پای ما حرکت کنند. احتمالا اگر اجبار به پرداخت قبوض آب و برق به صورت اینترنتی نبود، بسیاری از پدر و مادرها دلیلی برای این که کنار دست فرزندشان کنار کامپیوتر بنشینند، نداشتند.
نسل سر به تو
با همه فاصلهای که نسل دهه شصتیها با والدین خود پیدا میکرد ولی تفریحاتشان دیدنی و شنیدنی بود. به جای فوتبال توی کوچه، مینشستیم پای آتاری و سگا و نینتندو یا باشگاههای ورزشی و شهربازیهایمان کمی پیشرفتهتر شده بود. ولی نسل پس از ما، به سبکی دیگر زندگی میکنند: خیلی از اوقات کاملا ساکتاند، سرشان در گوشی موبایل یا تبلتشان است یا ساعتها در مانیتور کامپیوترشان فرو رفتهاند و گاهی بیمقدمه میخندند، بیمقدمه گریه میکنند، خواب و خوراکشان را شاید فراموش کنند و وقتشان را درون همان فضای ارتباطی مبهمی که با گوشی همراه، تبلت یا کامپیوترشان پیگیری میکنند، بگذرانند.
سکوت پرمعنا
به طور مشخص، میشود فهمید که تنها نیستند و بخش زیادی از اوقات زندگیشان به ارتباط با دیگران ولی به شیوهای متفاوت میگذرد. سکوت برای این نسل، لزوما به معنای تنها بودن و زندگی در عزلت نیست؛ در پس همین سکوت، یک هیاهوی خاموش در جریان است. شاید همین نوجوان شانزده هفده سالهای که ساعتها ساکت، گوشی به دست نشسته درگیر هیجان یک بازی گروهی اینترنتی باشد، شاید با دهها همبازی دیگر مشغول رقابت باشد و با این وجود، همه هیجانش را نه با بدن و زبانش که فقط در قالب کلماتی بیصدا در یک شبکه اجتماعی یا شاید یک چت دو نفره، تخلیه کند. اتفاقی که اگر با دنیای او مرتبط نباشیم، به هیچ وجه برایمان قابل درک نیست.
فقط لایک میزنند
تمایل به انتشار و به اشتراکگذاری لحظههای زندگی نیز یکی از تفریحهایی است که برای نسل گذشته ما چندان قابل درک نیست. نسل ما و پس از ما به طور فزایندهای علاقهمند است که مکان خود را، غذایی را که الان میخورد، جایی را که در آن قدم میزند، موسیقیای را که الان گوش میدهد و حتی گاهی درونیترین فکری را که از ذهنش میگذرد با دوستانش به اشتراک بگذارد و انگیزه اصلی برای بسیاری از این به اشتراکگذاریها شاید صرفا دریافت «لایک» از دوستانش در اینترنت باشد. متنی را در فیسبوک منتشر میکند و دوستانش برایش لایک میزنند. تصویری از کفشهایش بر روی اولین برف زمستانی امسال را در اینستاگرام به اشتراک میگذارد و دوستانش برایش لایک میزنند. همین اتفاق در جاهای دیگری نظیر توییتر و تلگرام نیز اتفاق میافتد. نتیجه این که بسیاری از نوجوانان و جوانان این نسل، آدمهایی سر به زیر شدهاند که علاقهای به بلند کردن سرشان از درون گوشی تلفن همراه یا تبلت و کامپیوترشان ندارند. همه چیز، آن داخل اتفاق میافتد.
مرزی کنار اتاق
سبک زندگی نوجوانان نسبت به دو دهه پیش عوض شده است؛ نوجوانهای امروز، دسترسی به مراتب آسانتر و گستردهتری به اطلاعات دارند. نسل ما اگر محدوده دوستانی سالم داشت و رفت و آمدش توسط پدر و مادرش کنترل میشد، میشد به این که برای تفریح و خوشگذرانی به سمت مواد مخدّر، الکل یا روابط ناسالم نمیرود امیدوار بود ولی همه این اطلاعات، برای نوجوانهای امروزیتر در دسترس است؛ حتی اگر دوستان ناباب نداشته باشند، حتی اگر در محلههای نامناسب شهر، رفت و آمد نکنند. بسیاری از مرزها که تا پیش از این با دیوارهای خانه و زمان رفت و آمد، مشخص میشد امروز دیگر وجود ندارند.
نوع روابط انسانی و تفریحهای ارتباطی نیز دچار تحول شدهاند. فرآیند شناخت آدمهای جدید از طریق متنهای اینترنتی، به ویژه متنهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی، و همچنین تصاویر منتشر شده از لحظات زندگی آدمها، جایگزین شناختهای سنتی میان دوستان همجنس و غیر همجنس شده است؛ ضمن این که این تحول، منجر به راهیابی آدمها به بخشهایی از زندگی یکدیگر شده است که تا پیش از این به آسانی قابل دسترسی نبود. با این شناخت جدید، آدمها به گونهای دیگر با همدیگر وقت میگذرانند، سنخ شوخیهایشان تفاوت پیدا کرده و حتی علاقهمندی و عشق نیز از جاده دیگری به دست میآید.
خوشحالی در عین نگرانی
برای بچههای دهه شصت، خاطرات زیادی وجود دارد از تجربه گردشهای خانوادگی، مسافرتهای دستهجمعی، گلکوچک پدر و پسر در یک تیم و حداقل تجربه تماشای سریالهای تلویزیونی کنار سفره شام. پدرها و مادرها بیشتر با بچههایشان خاطرات خوش تفریح داشتند و دنیاهای همدیگر را بیشتر درک میکردند.
این تحولات، صرفا دارای جنبه منفی نیست و امکانات بسیاری را نیز در خدمت روابط انسانی قرار داده است. چه بسا بخش بزرگی از اضطرابها که به سبب بیخبری از حال یکدیگر به وجود میآمد، امروز کاملا کمرنگ شده باشد و دوری امروز، با دوری دو دهه پیش، معنایی کاملا متفاوت داشته باشد. با وجود این که ارتباطهای صوتی و تصویری و متنی و پیگیری فعالیتهای یک عضو خانواده از طریق اینترنت و شبکههای اجتماعی، جایگزین ارتباط نزدیک نمیشود، ولی به هر حال، حسی از همراهی و زندگی در کنار یکدیگر را به اعضای یک خانواده میبخشد.
اتفاقی که باید نگران آن بود، فاصله ما با نسل فرزندانمان است؛ شاید امروز نشود چندان پیشبینی کرد که تفریح و خوشی کودکان ما از چه سنخی خواهد بود. این که پیشرفتهای روزافزون بشری، قواعد زندگی آنها را به چه سمت و سویی خواهد برد نیز به آسانی قابل پیشبینی نیست.
ولی چیزی که میشود از آن مطمئن بود این است که ما برای همقدمی با نسل آینده و تفریح مشترک، به مراتب تلاش بیشتری نسبت به نسل گذشته خودمان خواهیم داشت، در غیر این صورت، شاید تفریح و شادی مشترکی میان ما و فرزندان باقی نماند و در خوشبینانهترین حالت، تعهد اخلاقی فرزندانمان آنها را در کنار ما نگه دارد.
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد