کد خبر: 105429|09:35 - 1395/05/06
نسخه چاپی

هادی پرهون/

نبض زاگرس را بگیریم شاید هنوز جانی بر تن دارد

نبض زاگرس را بگیریم شاید هنوز جانی بر تن دارد
مطلع الفجر:نظر به تکرر بحرانهای نظیر اتش سوزیهای دو سال اخیر در گیلان غرب ، آیا جای آن نیست که مدیریت بحران استانداری و مسئولین محیط‌ زیست استان کرمانشاه به ایجاد تیم‌های عملیاتی تخصصی و اختصاص بالگرد و هواپیمای آب‌پاش برای نجات جنگل‌ها و مراتع استان در هنگام چنین حوادثی، اقدامی جدی و عملی انجام دهد؟

مطلع الفجر-هادی پرهون */انسان این "هستی هستنده" یا به گفته ابن عربی عارف نامدار جهان اسلام "جهان کوچک" به‌عنوان شاه کار خلقت از قدرت تفکر و اندیشه برخوردار است. جهانی که هر آنچه در هستی می‌گذرد در سرزمین درونی و وطن واقعی‌اش به امانت دارد و تنها موجودی در هستی است که توان فرا رفتن و گذر از مرزهای خویشتن رادار است.

 انسانی که باید نگین انگشتر خلقت باشد و بسان چراغی روشنایی‌بخش و ارمغان مهر و زیبایی برای هستی باشد، خود به‌تنهایی کمر همت به نابودی و از میان برداشتن زیبایی‌های هستی بسته است. جهان هستی به‌عنوان یک کل یکپارچه و منسجم عمل می‌کند، بسان دانه‌های زنجیر هر جزئی به اجزاء دیگر وابسته است و هیچ پدیده‌ای تصادفی و بدون دلیل پا به عرصه وجود نگذاشته است. طبیعت، نیای بزرگ انسان و آغوش گرم تسکین‌دهنده دردها و رنج‌های جسمی و روحی‌اش در این روزگار خود به قربانی فرزند ناخلفش تبدیل‌شده است.

 انسان ناسپاس امروزی به‌جای همیاری و نگه‌داری از مادرش طبیعت، خود تیشه‌ای شده است برای قطع ریشه‌ی خود، آتشی شده است برای سوزاندن خرمن عمر خویش و تیری شده است برای به‌زانو درآوردن خود. وضعیت کنونی انسان در نگه‌داری و پاس داری از طبیعت بسان مادری است که عمری فرزندش را با رنج و مشقت فراوان بزرگ می‌کند و درست در موقعی که فصل ثمر دادن و همراهی باشد، ثمره رنجش به آفت جانش تبدیل شود و حکم به نابودی و خشکاندن ریشه‌هایش دهد...

سوزاندن ریشه‌های یک درخت بلوط و افزودن چند گام به زمین دیم کشاورزی فقط از یک انسان واره بدون روح و نابینا برمی‌آید. کسی که ریشه‌های درختان بلوط را با قساوت قلب می‌سوزاند تا مشتی بیشتر گندم برداشت کند، آیا می‌توان اسم انسان بر او گذاشت…

شکارچیی که اسم بزرگ انسان را بر خود دارد در گرمای طاقت شکن تابستان راه‌آب را بر پرندگان زبان‌بسته و مظلوم می‌بندد و آتش تیرش را بر جان تشنه آن‌ها خالی می‌کند، آیا این فرد شاه کار خلقت است یا ننگی است بر دامان انسانیت و ابری است نازا که خاک انسانیت را به شوره زاری سترون و عقیم تبدیل کرده است...

آیا تاکنون شنیده‌ای که کبکی یا تیهویی بال انسانی را بشکند، در گرمای سوزان تابستان گذرگاه آبی را بر انسان تشنه‌ای ببندد و گرمای آتش را به‌جای خنکی آب به خودش و فرزندانش هدیه کند، آیا تا اکنون شنیده‌ای که درختی ریشه انسانی را بسوزاند تا مشتی بیشتر محصول برداشت کند...

چه کسی تشنگی را با آتش سوزان گلوله؛ سرسبزی، زیبایی، سایه و طراوت درخت بلوط را با سوزاندن و آرامش طبیعت را با ویرانی جواب می‌دهد؟

روزگاری نه‌چندان دور به کوتاهی درنگی در عمر انسان حیات‌وحش گیلان غرب نماد زیبایی، صلابت و تنوع گونه‌های زیستی بود ولی شوربختانه هر جا که انسان واره های بدون روح و "برده روان" گام نهادند چیزی جز توحش و نابودی و شوره‌زار باقی نمانده است.

 اکنون طبیعت بسان کالبدی بدون روح و درختی خزان زاده داغ‌دار فرزندان خویش است. دیگر نه خبری از گله قوچ و میش و کل و بز است و نه دگر کسی از سمفونی آواز کبک و تیهو و پرندگان در پگاه بر دامان کوهساران مست می‌شود.

در آتشی که انسان به جان زاگرس انداخته است، درختان پای در دل خاک‌دارند و پایبند مادر خویش‌اند و با مظلومیت و ایستاده در آغوش مادر جان می‌دهند.

لاک‌پشت‌ها پای رفتن ندارند، چون پای خود را بر گدازه‌های آتش جا گذاشتند، سر در لاک خویش داشتند که آتشی بر جان آن‌ها انداختند و دگر نه سر ماند و نه پا و نه شوق رفتن، مهمان میزبان را در خانه‌اش زمین‌گیر کرد و شعله آتش را به جانش انداخت.

کبک‌ها رنج و ثمره بهار عمرشان را به یکجا تقدیم نفس‌های آتش کردند و مادر و فرزندانش زیبایی زندگی را به بهای نابخردی انسان واره های بی‌خرد و مسئولیت‌ناپذیر با تلخی و ناکامی شرنگ مرگ عوض کردند.

هر دم از ناسپاسی انسان در حق طبیعت، "نیای بزرگ خویش" خبری تلخ و روح شکن به گوش می‌رسد و بدون شک این ناملایمات ادامه‌دار خواهد بود. وضعیت انسان در تقابل با طبیعت بسان فردی است که دائم پای دیوار منزلش را می‌کند و دریغ از این‌که دارد گور خود را با دستان خود می‌کند و به‌زودی دیوار بر سرش آوار می‌شود و نیست و نابود می‌شود. هستی یک کل یکپارچه است و انسان نیز از این جریان بزرگ جدا نیست و اگر شاخه‌ی درختی را می‌شکند، یا پرواز را در نگاه پرنده‌ای به دیوار مرگ ختم می‌کند، بدون شک دری از زیبایی به روی خود می‌بندد و یک پله به سقوط نزدیک‌تر خواهد شد.

 این روزها زاگرس به دلیل از دست دادن فرزندان دلبندش زانوی غم در بغل دارد و ژرفنای زخم‌هایی که از انسان بر روح اش نشسته بی‌پایان است و امروز تنهاتر از همیشه باید بار غمش را به‌تنهایی تحمل کند. زاگرس باید غم پرپر شدن فرزندانش در کدامین محکمه مطرح کند، آیا برای شنیدن دردها و رنج‌هایش گوش شنوایی هست؟

گیرم به‌اصطلاح این قاتلان بلوط و حیات‌وحش هم شناسایی و محاکمه شدند، آیا می‌توان زخم‌های روح کش و ساکت زاگرس را التیام بخشید. در این دردهایی که بر قلب زاگرس سنگینی می‌کند سهم مسئولان و بسترسازان فرهنگی چقدر است؟

 آتش‌سوزی و خطاهای انسانی در سراسر دنیا در فصل‌ گرم سال پدیده‌ای شایع و رایج است ولی تفاوت آن‌ها با ما در این است که آن‌ها از قبل برای این‌چنین بحران‌هایی برنامه‌ریزی کرده‌اند و وسایل و امکانات لازم برای مواجهه با بحران را پیش‌بینی و تدارک دیده‌اند، ولی در بالاترین تراکم جنگل‌های استان کرمانشاه،طبیعت دوستان گیلان غربی هنوز از ابتدایی‌ترین امکانات یعنی بیل و خاک برای خاموش کردن آتش استفاده کنند!

چرا نباید در منطقه‌ای با این تراکم بالای جنگل و مراتع چند بالگرد و هواپیمای آب‌پاش وجود داشته باشد تا حداقل از شدت و وسعت فاجعه جلوگیری کنند.

در حقیقت سهم مسئولان و دست‌اندرکارانی که در این فاجعه زیست‌محیطی مدیریت بی تدبیرانه ای را از خود نشان داده اند،کمتر از مسببان آتش‌سوزی نیست چراکه آن‌ها از روی ناآگاهی آتش را به دل زاگرس انداختند واین مسئولان غافل  آگاهانه در نبود تجهیزات لازم، ساماندهی مناسب و به‌موقع نیروهای مردمی در محل آتش‌سوزی و تلاش برای نجات محیط‌زیست کوتاهی کردند.

 با توجه به فقدان تجهیزات مناسب اطفای حریق و عدم سازمان‌دهی مناسب نیروهای مردمی در زمان بروز همچین بحران‌هایی که هر ساله بخصوص در دو سال اخیر بیشتر با آن مواجه هستیم، آیا جای آن نیست که مدیریت بحران استانداری و مسئولین محیط‌زیست استان کرمانشاه با استفاده از راه‌های قانونی نسبت به ایجاد تیم‌های عملیاتی تخصصی و اختصاص بالگرد و هواپیمای آب‌پاش برای نجات جنگل‌ها و مراتع استان در هنگام چنین حوادثی،  اقدامی جدی و عملی انجام دهد؟

آیا شایسته نیست که مسببان این فاجعه دل‌خراش به‌جای محکوم شدن به پرداخت جریمه و حبس به خدمت به جنگل‌های زاگرس محکوم شوند و دست‌هایی که به خون درختان بلوط آغشته است را با پرورش نهال‌های بلوط پاک کنند؟

نبض زاگرس را بگیریم شاید هنوز جانی بر تن دارد...

*دکتر هادی پرهون ،متخصص روان شناسی سلامت

 

 

 

 

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد